جدول جو
جدول جو

معنی قل قله - جستجوی لغت در جدول جو

قل قله
چشمه ای در روستای یخکش بهشهر، گردویی که پوستش به راحتی جدا شود
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قلقلک
تصویر قلقلک
غلغلک، عمل تحریک ماهیچه های بدن به وسیلۀ انگشت یا وسیلۀ دیگر به طوری که موجب خنده شود، پخپخو، پخلوچه، پخلیچه، غلغج، غلمچ، غلغلیچ
قلقلک دادن: قلقلک
فرهنگ فارسی عمید
(گُ لِ خُ / خَ لَ)
غافت. (بحر الجواهر). رجوع به غافت شود
لغت نامه دهخدا
(قِ زِ قَ یَ)
دهی از دهستان حومه بخش شاهین دژ شهرستان مراغه واقع در 20 هزارگزی شمال خاوری شاهین دژ و 20 هزارگزی شمال خاوری راه ارابه رو شاهین دژ به تکاب. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و هوای آن معتدل سالم است. سکنۀ آن 370 تن. آب آن از چشمه و محصول آن غلات، کرچک، بادام، حبوبات. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان جاجیم بافی است. راه مالرو دارد. سه محل به فاصله 1500 گز به نام قزل قیۀ بالا و پائین و وسطمشهور است. سکنۀ قزل قیۀ وسط 115 تن و قزل قیۀ پایین 112 تن میباشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(قُ کَ)
دهی است از دهستان کفرآور بخش گیلان شهرستان شاه آباد، واقع در 31هزارگزی شمال خاوری گیلان و 6هزارگزی باختر قیطول. موقع جغرافیایی آن دشت و هوای آن معتدل است. سکنۀ آن 250 تن است. آب آن از رودخانه و محصول آن غلات، پنبه، میوه جات، توتون، صیفی، لبنیات، و شغل اهالی زراعت و گله داری است. اهالی از طایفۀ کلهر هستند. در دو محل نزدیک بهم واقع شده و به قلی قلی نریمان، قلی قلی سلیمان، قلی قلی مهدیخان نامیده میشوند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان شهر ویران بخش حومه شهرستان مهاباد، واقع در 12هزارگزی شمال خاوری مهاباد و 2هزارگزی خاور شوسۀ مهاباد به ارومیه. موقع جغرافیایی آن جلگه و معتدل مالاریائی است. سکنۀ آن 989 تن است. آب آن از رود خانه مهاباد و محصول آن غلات، توتون، حبوبات و صیفی و چغندر و شغل اهالی زراعت وگله داری و صنایع دستی زنان جاجیم بافی است. راه مالرو و دبستان دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(قَ لَ قَ لَ)
کلمه ای است که وقت گشنی گویند که گویی واداشتن است فحل را بر جماع. (منتهی الارب). از اسماء اصوات است که برای فحل گفته میشود. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(قِ زِ قَ عَ / عِ)
قلعۀ سرخ. سرخ حصار
لغت نامه دهخدا
(قِ زِ قَ عَ گُ)
دهی از دهستان سرولایت بخش سرولایت شهرستان نیشابور واقع در 9 هزارگزی جنوب باختری چکنه بالا. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و هوای آن معتدل است. سکنه 445 تن. آب آن از قنات و محصول آن غلات. شغل اهالی زراعت و کرباس بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(قِ زِ قَ عِ)
نام چهار قلعه و یک خیابان است که در شمال طهران واقع است و مشهور میباشد
لغت نامه دهخدا
(ظِلْ لُ اِ لاه)
هو الانسان الکامل المتحقّق بالحضره الذاتیه. کذا فی اصطلاحات الصوفیه. (کشاف اصطلاحات الفنون). و شاید کلمه ظل اﷲ بوده و طابع غلط کرده است
لغت نامه دهخدا
(مُ قَ قَ لَ)
آواز صراحی و شیشه. (غیاث) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(تَ قَ عِ)
دهی از دهستان طارم است که در بخش سعادت آباد شهرستان بندرعباس واقع است و 200 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(تُ قُ)
دهی از دهستان بکش است که در بخش فهلیان و ممسنی شهرستان کازرون واقع است و 100 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(چِ پِلْ لَ / لِ)
چهل پله. آب انبار که چهل پله گودی آن است. آب انبار بسیار گود هر چند که دارای چهل پله نباشد. آب انبار چل پله ای. هر آب انبار پرگود اگر چه پله های آن از چهل تا بیشتر یا کمتر باشد
لغت نامه دهخدا
(قَ قَ لَ)
حروف قلقله، پنج حرف است و آن عبارت است از قاف و طاء و باء و جیم و دال که در کلمه قطب جد یا قد طبج گرد آمده است. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب). یکی از تقسیمات حروف هجاست و حروف قلقله عبارت است از قاف و دال مهمله و طاء مهمله و باء و جیم. مبرد گوید: قاف از آنها نیست بلکه کاف جزو آنهاست. (کشاف اصطلاحات الفنون چ اقدام 1317 هجری قمری ص 355). رجوع به حروف قلقله شود
لغت نامه دهخدا
(قُ قُ لَ دَ حُ)
دهی است از دهستان تورجان بخش بوکان شهرستان مهاباد، واقع در 30هزارگزی جنوب باختری بوکان و 22500گزی باختری شوسۀ بوکان به سقز. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و هوای آن معتدل سالم است. سکنۀ آن 375 تن است. آب آن ازسیمین رود و محصول آن غلات، توتون، حبوبات و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان جاجیم بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(گُ گُمْ بَ)
ده کوچکی است از دهستان زلقی بخش الیگودرز شهرستان بروجرد، واقع در 38هزارگزی جنوب خاور الیگودرز، کنار راه مالرو برج فهره به کاظم آباد. دارای 41 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
لاچی الاچی سایه پر ورد در برخی از واژه نامه ها قاقله را هل یا هیل دانسته اند در برهان این دانه گیاهی همگون با هل است ولی بزرگ تر از آن هل. یا قاقله صغار. هل معمولی. یا قاقله کبار. هل سیلانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قلقلی
تصویر قلقلی
کوفته قلقلی، مدور و خرد
فرهنگ لغت هوشیار
نادرست نویسی غلغلک گیج گیجی (گویش گیلکی) نادرست نویسی غلغلک گونه ای تنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چل پله
تصویر چل پله
آب انباری که قریب چهل پله گودی آنست
فرهنگ لغت هوشیار
دو سبو دو کوزه قلتین. توضیح: در حدیث آمده: اذا بلغ الما قدر قلتین لم یحمل خبثا شافعیان باین حدیث بسیار استناد کنند:) تا در یمینت یم بود بحر از دو قله کم بود بل کان همه یک نم بود از مشک سقا ریخته (خاقانی 381)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قل قل
تصویر قل قل
((قُ. قُ))
غل غل، جوش، صدای ترکیدن حباب های مایع جوشان
فرهنگ فارسی معین
گریه همراه با ناله، زاری و فریاد، خیلی سریع، باشتاب
فرهنگ گویش مازندرانی
ماده سگ هر جایی
فرهنگ گویش مازندرانی
میان
فرهنگ گویش مازندرانی
نوعی انگور بومی قرمز رنگ با خوشه های بسیار بلند
فرهنگ گویش مازندرانی
زبان ایما و اشاره ی ناشنوایان، لجاجت بچه برای رسیدن به
فرهنگ گویش مازندرانی
صدای قل زدن مایع بر روی شعله
فرهنگ گویش مازندرانی
جای شلوغ، نشستن چند نفر به طور فشرده در مکان یا محوطه ای
فرهنگ گویش مازندرانی
کوشش و تقلا، بز نر جوان، بز نر یک ساله، بز اخته شده
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع لاله آباد شهرستان بابل
فرهنگ گویش مازندرانی
تله ی موش
فرهنگ گویش مازندرانی
سر و صدای شادی، هلهله، با شتاب، شتابان
فرهنگ گویش مازندرانی